خورشید عالم بهر دلجویی گوید که ای برادر عمو درست است یال و کوپال موزه کردهای تا نگردی غریب و برادرستیز اما عمو خودش بداند که منت شیرشاه ندارد کنیز…
در حال مرور: دیوان اشعار
هر چیز قداره نبوسد ای عبرتپری ***** گر ندانی بدان ای مادرپری عالم را ز خود تربت نساز ***** تا نبوسد ز تو برنانساز این یکی را ابرو مگیر ای…
اندر کمالات بهلول نباشد دردانهای ***** تا بهر انصاف نگردد دردانهای خرد را نشاید تباه بهر عبرتی ***** ادب را نباید نگاشت بهر خدمتی هر چه انکار گردد نشاید نکرد…
من را ز تو تو را ز من نباشد این رسوایی ***** تو را ز من من را ز تو نماند این تنهایی آغوش من آوای من نشاید این بیتابی…
ز نفت و افغانستان نکردی تنگ چنگ ***** تا ز بیرحمی روزگار بگردی تنگ چنگ پس نباشد بهر روزگار اندکی ***** تا بگردی دو عالم را اندکی افسوس که ز…
در یک روزگار آفتابی و آسمانی ***** الفبچهای پیوسته میپرید و میدوید! همگان ندانستند که آوایش کجاست ***** روزگار بگذشت و نگذشت! توانگری بگفت که ای نادان نگونبخت ***** بدان…
عمر ما میگذرد و هر امامزادهای یک نطق ***** عمر تو هم میگذرد و هر نیامرزیدهای یک نطق حکمت آن است که کورکورانه بازی نمایی ***** برکت آن است که…
همه چیز به هم ریخت و درست شد ***** همه چیز به تاریخ پیوست و آسمانی شد سردار شهید آتش را سرد دید و پر کشید ***** سرباز پرچم پرنده…
درود بر روزگار که همه چیز را میبیند و میداند ***** درود بر روزگار که یک دنیا دستاورد را نادیده نمیگیرد روزگاری که میداند خدایان پاکی یگانهاند و بیهمتا *****…
عشق بزرگترین دروغ نیست ***** عشق تنها قصهگویی نیست عشق یک حس گذرا نیست ***** عشق تنها یک کلیشه نیست عشق همان است که مادر دلسوز میداند ***** یک عمر…
من چه دانم حکمت این سیل چیست ***** از چه رو میآید و این میل چیست کاین چنین با خشم طغیان میکند ***** هر بنا را سستبنیان میکند کشوری را…
باز هم سبزه و نوروز من و تقدیرم باز هم من متحیر ز همین تفسیرم که در این گوشهی دنیا چه بود تاثیرم؟! غم و اندوه و زمینی که…
ای کاش هر کس همان باشد که هست ***** ای کاش هر کس همان نباشد که هست تاریخ همان است که هست ***** تنها نقاشی آن همان نیست که هست…
روزی از روی یک پل گذر میکردم که ناگهان معتادی را دیدم که ابتدای آن خوابیده و هر کسی از کنارش رد میشد مثل موجودی اضافه به او نگاه میکرد…
ارسلانم، ای پسرک دستفروش ۱۶ ساله اتوبوسهای فرسوده شهر تهران، مردانگی را زمانی از تو آموختم که با تمام بغضهای به جا مانده از بازیهای نکرده کودکیت، آرزوهای کوچک دست…
ای پدر ای مخزن الطاف و ذات پاک حق ***** چشم تو در منظرم زیباتر از رنگ شفق ای که عمرت را به پای چون منی انداختی ***** هر کجا…
بوی خون آید ز گوشه گوشهی تنهاییت قطع امید است از جراحی سرپاییت مثل من شاید که قبری ساکت و آرام و دنج چارهای باشد برای چرخهی درمانیت
مادرم میگفت هر جا هر چه کردی مرد باش ***** مرحمی بر زخمهای مردم پر درد باش پهلوانی یک طریقت یک مرام و مسلک است ***** پهلوان قلبش مثال قلب…
این شعر از حقیر تقدیم به روح پرفتوح معدنچیان قهرمان … صورتت همچون شب یلداست غوغا میکند ***** عمق مظلومیتت خون بر دل ما میکند یک هزار و صد مسافت…
باز هم آتشنشانها سوختند ***** تا به ما درس شرف آموختند باز هم ما راه را سد ساختیم ***** سلفی از این فاجعه انداختیم باز هم یک پیکر خونین و…
به نام خدایی که هر چه داریم ز اوست گر گاو باشید یا خرس نیک شما را مسئولان کلید دانند روزگاری همگان باید خرس شوند در دگر روزگار همگان…
وطن ای سرزمین حاصلخیز ***** از ازل بوده تا به رستاخیز در دل جوان و پیر و مرد و زنت ***** عشق و ایمان و معرفت لبریز هر که خیزد…
دل من معبری از خاطرههاست آنقدر کهنه شُدَست که به یک صوت سبک میشکند وقتی از بند دلم میگذری نرم و آهسته بیا چون دلم میداند بهترین آدمها بیصداتر ز…